آخرین ارسالی های انجمن

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو


نميبينم زيبايي هاي دنيا را آنگاه که تويي زيبايي هاي دنياي
نميشنوم صدايي را آنگاه که صداي مهربانت در گوشم زمزمه ميشود و
مرا آرام ميکند
آن عشقي که ميگويند تو نيستي تو معنايي بالاتر از عشق داري و
براي من تنها يک عشقي....
از نگاه تو رسيدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره اي بود که هر شب
به آن خيره ميشدم
باارزش تر از تو ، تو هستي که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده
قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت
ماندن خاطره هايي که مرور کردن به آن در آينده اي نزديک دلها را شاد ميکند
و رسيده ام به تويي که آمدنت رويايي بوده در گذشته هايم
و رسيده ام به تويي که در کنار تو بودن عاشقانه ترين لحظه ي زندگي ام است
پاياني ندارد زندگي ام با تو ، شروع-دوباره ايست فردا در کنار تو
فردايي که در آن ديروز را فراموش نميکنم ، آنگاه که با توام هيچ روزي
را فراموش نميکنم که همه آنها يکي از زيباترين روزهاست و شيرين ترين خاطره ها
و گرم ترين لحظه ها...
آره باتو شروع دوباره می خواهم داشته باشم


اعتراف کردم که عاشقم ،جرم مرا باور نکردي!
گفتم بدون تو ميميرم ،لبخندي تلخ زدي!
از دلتنگي ات اشک ريختم ،چشمهاي خيسم را نديدي!
چگونه بگويم که دوستت دارم تا تو نيز در جواب بگويي که من هم همينطور!
چگونه بگويم که بي تو اين زندگي برايم عذاب است،تا تو نيز مرا درک کني!
صداي فريادم را همه شنيدند جز او که بايد ميشنيد!
اشکهايم را همه ديدند!
آشيانه اي که در قلبت ساخته ام تبديل به قفسي شده که تا آخر در اينجا گرفتارم!
گرفتار عشقي که باور ندارد مرا ،
فکر ميکند که اين عشق مثل عشقهاي ديگر اين زمانه خياليست ،حرفهاي من بيچاره دروغين است!
حالا ديگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نياورم ، ديگر اشک نريزم و درون خودم بسوزم !
اگر دلتنگت شدم با تنهايي درد دل کنم و اگر مردم نگويم که از عشق تو مردم !
اما رفتنم محال است ،عشق که آمد،ديگر رفتني نيست ،جنون که آمد،عقل در زندگي حاکم نيست!
تا ابد با عشقت زندگي ميکنم تا بميرم!
گرچه شايد مرا به فراموشي بسپاري،اما عشق براي من با ارزش و فراموش نشدنی است


اگــر مي دانـستي کــه چقـــدر دوستـــت دارم چشمــهايــم را مــي شستي
و اشـکهــايــم را بـا دســتان عــاشقــت بـه بـاد مـي دادي
اگــر مــي دانـسـتي کــه چقـــدر دوستــت دارم نگاهــت را تـا ابـد بـر مـــن مي دوخـتي
تـا مــن بـر سکـــوت نـگاه تـــو
رازهــاي يــک عشـــق زمـيني را بـا خــود بـه عـــرش خــداوند بـبـرم
اي کــاش مـي دانسـتي
اگــر مــي دانستي کــه چقـــدر دوستــت دارم هـرگــز قـلبــم را نـمي شکــستي
گــرچــه خــانـه ي شــيــطان شــايســته ي ويــراني اســـت
اگـــر مي دانستي کــه چقــدر دوستــت دارم لـحظـه اي مــرا نـمي آزردي
کــه ايــن غـريــبه ي تـنـهــا ، جـــز نـگاه معصـومـــت پنجـــره اي
و جــز عـشقــت بـهـــانـه اي بــراي زيـسـتن نــــدارد
اي کــاش مي دانستي
اگــر مي دانستي کــه چقـــدر دوستــت دارم همــه چـيـز را فـــدايم مي کـردي
هـمـه آن چـيــز ها کــه يـک عــمر بخــاطرش رنــج کشــيده ام
و ســال هــا بــرايــش گــريـسته اي
اگــر مي دانستي کــه چقـــدر دوستــت دارم
هــمــه آن چـيـز هــا کــه در بندت کشــيده رهــا مي کـردي
غــرورت را قـلبــت را حــرفــت را
اگــر مي دانستي کــه چقـــدر دوستــت دارم
دوستــم مي داشتي
هـمچــون عشـــق کــه عـاشقـانــش را دوســت مي دارد
کــاش مي دانستي کــه چقــدر دوستــت دارم
و مـــرا از ايــن عــذاب رهــا مي کـردي
اي کــاش تمـــام اينــهــا را مي دانستي . . . .


حـتی، بــه صــدای تـیک تــاک بـی وقـفـه ی ســاعت!
امـــا....


وقـتـي چشمـــات روبــرومــه
کــي مي خــواد مثــل تــو بـاشــه ،مثــل تــو کــه بــي نــظيري
مثــه تــو کــه بـا نـگاهـت ، منــو از خــودم مـي گيــري
کـي مـي خــواد مثــل تــو بـاشـه ،مثــل تــو کــه تکــيه گـاهـي
تــو بــه داد مــن رســيدي،تــوي تــرديد و سيــاهي
همـه چــي از تــو شــروع شــد،همــه چــي بـا تــو تمــومـه
چــرا دنــيا رو نـبـينــم ، وقــتـي چشمـــات روبــرومــه
عــشق تـو پنــاه آخـــر ، واســه قلـــب نيمــه جـونـه
کـي مي خــواد مثــل تــو بـاشــه ، کــي مثــه تــو مهــربونــه
وقـتي کــه چشــاي خيــسم، ديـگــه جـايــي رو نـمي ديـــد
جــــز تــو هــيچ کــس تــو دنـيـا، حـــال و روزمــو نـفهـمـيــد
همــه چـي از تــو شـروع شـد،همـه چـي بـا تـو تمومـه
چــرا دنـيـا رو نـبينـم ، وقــتي چشمــات روبــرومـه
تــو همــه چـيـز رو مي بيـني ، و مــن تــو رو


او هــم آدم اســت...
اگـر دوســتت دارم هــایـــت را نــشنیده گـرفــت...
غصــه نخــور...
اگــر رفــت...
گریـــه نکــن...
یــک روز چشمـــان یــک نفـــر عاشقـش می کــند...
یــک روز معــنی کـم محــلی را مـــیفهمد...
یــک روز شکــستن را درک میــکند...
آن روز مــیفهمد آه هــایی کــه کــشیـدی از تــه قلـــبت بـــوده...
میفـــهمد شکستــن یـــک آدم تــاوان سنـــگینی دارد...


مهربانم ،
بهانه های گاه و بیگاه مرا به دل نگیر ؛
از دلتنگیست ؛
آنچه پس از دقایق دوری ، در صدایم میشنوی دلخوری نیست...
تمام حجم دلتنگیهای دنیاست
وقتی حضورت کم می شود ،در دلم محو نمی شوی ،
ته نشین می شوی،
و با هر تلاطمت جاری می شوی در من...
نمی دانم این روزها چرا انقدر بی طاقت شده ام،
حسود شده ام،
تو را همیشه می خواهم؛
تو را فقط برای خودم می خواهم؛
دل نوشته هایم را مجازات مکن !
دلم نوشته است !
میدانی که عزیزم ، دل دیوانه است ، تکلیفی بر او نیست !
دلم بازی میکند با کلمات، با دستهایم، با حرفها !
تا آخر این طور به پایان برساند .
♥ ღ دوســـتت دارم ღ ♥

