آخرین ارسالی های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
تکذیب حمله سایبری درباره اختلال اخیر اینترنت | 0 | 45 | admin |
بهترین بازی های اندروید، لیست 158 بازی جدید و نصب آنها | 0 | 152 | admin |
بهترین ترفند های جالب و مخفی اندروید که باید بدانید و استفاده کنید | 0 | 416 | admin |
سیستم عامل ویندوز فون چیست ؟ | 0 | 583 | admin |
گزینه های خرید تبلت 4G ساپورت – زیر یک میلیون تومان | 0 | 1141 | admin |
آشنایی با HyperOS – پلتفرم جدید شیائومی برای یکپارچه کردن دیوایسهای شرکت | 0 | 1058 | admin |
ابزار نمایش شعر تصادفی از شاعران برای وبلاگ و سایت | 0 | 783 | admin |
قفل کردن انتخاب متن | 0 | 614 | admin |
تمام ویژگی های CSS و کاربرد آن ها | 0 | 860 | admin |
چگونه سئو کار شویم؟ | 0 | 748 | admin |
آموزش اجرای نرم افزارهای اندروید در ویندوز | 0 | 628 | admin |
بهترین ترفندهای اندروید ۱۳؛ قابلیتهایی که نیاز دارید! | 0 | 872 | admin |
دوره آموزش طراحی سایت | 0 | 1044 | admin |
طرز تهیه سیب زمینی ساده | 0 | 1153 | admin |
۲۵ ترفند مخفی ویندوز ۱۱ که باید از آن استفاده کنیم | 0 | 783 | admin |

داستان در مورد دختری هست که خیلی ناخواسته وارد بازی میشه که اصلا ربطی بهش نداره و اصلا نمیدونه چرا و چطوری سر از این بازی شوم درآورده ولی یه چیز رو خوب میدونه، مقاوم باید بود. شاید میشه اینجوری گفت که این دنیا ارزش اینو نداره که برای خواستهت نجنگی و عقب بکشی!






قسمتی از متن داستان ها :
دانلود مجموعه داستان کوتاه رقص در غبار اختصاصی یک رمان نمی دانست چه اتفاقی برایش رخ داده است که اینگونه احساس سبکی و راحتی می کرد. گویی هیچ دردی بر جسم نداشت و در روحش کوچکترین خلائی احساس نمی کرد. چقدر احساس آرامش داشت و تا به حال اینگونه با آرامش نفس نکشیده بود؛ حال عجیبی داشت ! با خود اندیشید چرا تا به حال اینگونه از زندگی کردن لذت نبرده است؟!


خلاصه:
دانلود رمان ازدواج اجباری اختصاصی یک رمان بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده خونه ما طوری بود که پذیرایی و نشیمن یکی بود برای اینکه بری تو اتاقا باید ازونجا رد میشدی


خلاصه:
دانلود رمان ملورین سه تا دختر بودن٬که خیلی خیلی باهم صمیمی بودن اما… یکی از این دخترا یه غم بزرگ داشت. میپرسی چه غمی؟ کل خانوادش رو تو یه حادثه ی مشکوک از دست داد ولی… دختر قصه ی ما یه دختر معمولی نبود. به این راحتی هام از پا نمی افتاد. یه دختر شر و شیطون بود که خیلی ها از دستش آسایش نداشتن.

