آخرین ارسالی های انجمن

ایـن بــار چَشمـــانـَـم بـــاز بــود
کِـه تـو گُــم شــدی
پیـدایــت کـِــه کـــردمـ
در آغـــوش دیگــــری بـــــودیـــ .
دیگــر قـــاصِـدک هــا
بـِـه دَستـــ مـــا نِـمیرسنــد!
چـــون شَــرم دارنــد
پِیغــــام چَنــد نَفــــر را
بـِــه یـــک مَقصـــد بِبـــَـــرنـــد!!

.jpg)
آدم یـــک جــایــی دســـت بــه خـــودکـشــی مــیــزنــد؛
نــه اینــکــه تــیــغ بـــردارد و رگـــش را بــزنــد، نـــه!
قــیــد احــساســش را مــیـزنــد …


1. حس تنوع طلبی :
در آقایان بیشتر از خانمها دیده میشود؛ پیش میآید که بعضی مردها درگیر
چنین روابطی شوند.
2. سردی روابط :
وقتی بین زوجها روابط محبت آمیز، عاطفی و هیجانی کم میشود و دیگر خبری
از احساس شور و هيجان نيست.
3. سرد شدن نسبت به ظاهر یکدیگر :
در زندگی زناشویی افراد به تدریج ممکن است نسبت به
ظاهر همسرشان دلسرد شوند یا اینکه
جذابیت های فرد مقابل برایشان یکنواخت و تکراری شده
باشد.
4. ازدواج های اجباری :
زن یا مردی که برخلاف میل شان و به دلیل اصرار خانواده تن به ازدواج
میدهند، احتمال آنکه به همسرشان خیانت کنند بیشتر از سایرین است.
5. انتقام گرفتن :
زن و شوهر ممکن است به دليل رنجشی که از یکدیگر دارند دست به انتقام بزنند
و راه خیانت را انتخاب میکنند.
مثلا مردی که به همسرش بدبین است و او را تحت فشار قرار
میدهد، همسرش برای انتقام گرفتن از او بی وفایی میکند.
این مورد در زنان شایع است، چرا که
دائما زنان به این فکرند تا کارهای بدی را که همسرشان در حق شان کرده تلافی کنند.
6. برآورده نشدن نیازهای جنسی :
بعضی افراد که در روابط جنسی به مشکل برمیخورند به جای
آنکه از طریق مشاوره و مراجعه به متخصصان مشکلاتشان را حل کنند،
سعی میکنند به همسرشان خیانت کنند.
7. کنجکاوی:
گاهی افراد به دلیل صحبت سایرین درباره روابط خارج از سیستم خانواده،
به دنبال بی وفایی میروند و به اصطلاح میخواهند ببینند چه خبر است.
8. احساس ناامنی در رابطه:
یکی دیگر از دلایل، ایجاد بی مهری است. مثلا زمانی که یکی از
طرفین به دفعات به همسرش بگوید تو را ترک میکنم،
حس ناامنی در او به وجود خواهد آمد.
9. داشتن انتظارات و رفتارهای غیرمعقول:
اين انتظارات میتوانند در مسائل زناشویی و مادی
باشند، هركدام به نوعي به زندگي آسيب ميرسانند.


هر روز صبح به عشق پسرگل فروش از خواب بیدار می شد.
به سمت محل کارش میرفت .
تقریبآ یک سالی می شد که دل به پسر گل فروش بسته بود .
هر روز عصر هنگام برگشتن به خانه
به بهانه دیدن پسر از او یک شاخه گل میخرید .
حدود یک هفته ای شد که دکه ای گل فروشی بسته بود .
خیلی نگران شده بود .
با خود تصمیمی گرفته بود
میخواست در اولین فرصت به او بگوید .که دوستش دارد
ولی باید منتظر می شد تا پسر بیاید.
امروز صبح به امید اینکه گل فروشی باز است از خواب بیدار شد .
ولی باز هم گل فروشی بسته بود و از او خبری نبود .
هنگام برگشتن از کارش وقتی به گل فروشی رسید ...
پسر را داخل دکه دید برق شادی در چشمانش می درخشید.
به یاد تصمیمی که گرفته بود افتاد. باید حرف دلش را میزد .
با هیجان خاصی وارد گل فروشی شد
در کنار گلدان پر از گل های رز...
دختری خوش چهره نشسته بود و پسر نیز کنار او ایستاده بود ...!
تا چشم پسر بهش افتاد تبسمی کرد و دختر را نشان داد و گفت :
(( نامزدمه )) یک هفته ای میشه که نامزد کردیم ...
از شما خیلی براش گفتم خیلی دوست داشت شما را ببینه ......
دیگر حرف های پسر را نمی شنید
فقط عرق سردی در تمام بدنش حس می کرد ...


ҳ̸Ҳ̸ҳ♥○•٠·برای تو می نویسم هرچند هیچوقت نمی خوانی·٠•○♥Ҳ̸ҳ̸ҳ
سلام دوستان خوبم خوش آمدید...
من این سایت رو واسه تنهاییمون و همدردی
شما هم اگه دلتون گرفته و میخواید با گفتنش خودتونو آروم کنید و از دوستاتون کمک بخواید
دل نوشته هاتون رو از صمیم قلب بنویسید...

